tkbleak.com

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برترین صدقه آن است که فرد مسلمان دانشی را فراگیرد، سپس آن را به برادر مسلمانش بیاموزد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]   بازدید امروز: 8  بازدید دیروز: 2   کل بازدیدها: 59189
 
تو هم رفتی... - رازهای دل من
 
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

||اهل دلها|| همه چیز مال تو ولی تو مال من [133]
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر [216]
یا تو یا هیچ کس دیگه [166]
رز 2 رنگ [75]
[آرشیو(4)]


|| مطالب بایگانی شده || نوشته های قدیمی
آرشیو آهنگ ها
آرشیو برنامه ها
پاییز 1386
تابستان 1386

|| اشتراک در خبرنامه ||   || درباره من || تو هم رفتی... - رازهای دل من
احسان
سلام. به وبلاگ من خوش آمدید. امیدوارم که راضی باشید. نظرات پیشنهادات و انتقادات خود را با ما در میان بگذارید : تلفن تماس: 09352506685 E-mail:ehsan_hasti_2007@yahoo.com

|| لوگوی وبلاگ من || تو هم رفتی... - رازهای دل من

|| لینک دوستان من || .: شهر عشق :.

|| لوگوی دوستان من ||

محمد علی مقامی - به روز رسانی :  1:50 ع 86/11/26

|| اوقات شرعی ||


|| آهنگ وبلاگ من ||

|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
online
Online Dating
تو هم رفتی...
نویسنده: احسان(پنج شنبه 86/5/25 ساعت 12:42 عصر)

تو هم رفتی...امروز دیگه مطمئن شدم که تو هم منو با خودم گذاشتی و گفتی بدرود...داشتم به تو و پاهات که آروم آروم روی سنگ فرش خیابون قدم می گذاشتند و دور می شدن کردن و به روی زمین افتادند...اشکها آنقدر زیاد شدند که دیگه چیزی رو درست نمی دیدم...همون لحظه بود که برگشتی و برای بار آخر من رو نگاه کردی...ولی من نتونستم چهره ات رو ببینم به جای من اشکهای من تو رو دیدند و برای تو دست تکون دادند...سرم رو پایین گرفتم...دیدم زیر پام خیس شده...وقتی برگشتم و رفتم،برگشتم یک نگاه به عقب انداختم دیدم جای پاهام روی زمین خیس از گریه نمایان شده بود...یاد لحظه ای افتادم که با هم زیر بارون ایستاده بودم و حرف میزدیم،بعد که رفتیم جای دو تا پا روبروی هم روی زمین خیس نمایان شده بود...آه که این بار یک جای پا بود و جلوش هم خالی بود...آخه اون پای دیگه رفته بود...اینبار خیسی زمین از بارون نبود از نبود او پای دومی بود...اون که رفته بود و به من گفته بود بدرود ای...

مثل برگی خشک و تنها روی شاخه موندم اینجا می ترسم...

توی چنگ وحشی باد برم از خاطر و از یاد بپوسم...

تو شتاب لحظه ها من با خودم یکه و تنها می دونم... 

تو سراب این افق تا سفر نهایت اینجا می مونم...

مثل یه غروب تنها که میشینه پشت ابراااااااااااا

یه سکوت بی پناهم............

توی این بیهودگی ها لحظه هارو میشمارم...

انتظار هر نگاهم...

تنهایی



چشمات رو ببند یه حرف از ته دلت ( )حرف از ته دل


Click Here To Navigate
border="0" ALT="Google" align="absmiddle">
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اختروش ***java4ir.blogfa.com*** ***java4ir.blogfa.com***

سفارش تبلیغ
صبا ویژن