دوست دارم......
دوست دارم آغاز شوم
دوست دارم چون قطره باران بر بام هر خانه ای ببارم
تا از راز مردمان آن خانه سر درآورم
این کار مرا به حساب کنجکاوی نگذار!!!!
دوست دارم با غم تک تک آنها مأ نوس شوم
تا بتوانم تسکینی بر درد وزخم مانده بر قلبشان باشم
دوست دارم پرواز کنم
دوست دارم در اوج بمیرم
اما !... نه.. تاب دوری از تو را ندارم
دوست دارم اشکهای روی گونه ات باشم
چون می دانم که هر قطره اشک تو تاوان سخت انتظار است
دوست دارم برای لحظه ای از خود دور باشم
و همچون قاصدک کنار پنجره ی اطاقت ظاهر بشوم
وتورا ببینم که چگونه بی تابی
دوست دارم گریه هایت را با من تقسیم کنی
اما نه... تحمل گریه هایت را ندارم
دوست دارم خنده هایت را با من تقسیم کنی
اما! خنده هایت آنقدر کمند که بی انصافیست اگر
نیمی از آن را برای خود بدانم
سردی نگاتو بشکن
فاصله سزای ما نیست
تو بدون واسه همیشه
این جدا ئی حق مانیست
بودن تو آرزومه
حتی واسه یه لحظه
میمیرم بی تو
خوندن من یه بهانست
یه سرود عاشقانست
من برات ترانه می گم
تا بدونی که باهاتم
تو خود دلیل بودنم
بی تو شب سحر نمی شه
میمیرم بی تو
من عشقت رو به همه دنیا نمی دم
حتی یادت رو به کوه ودریا نمی دم
با تو می مونم واسه همیشه
اگه دنیا بخواد منو تو تنها بمونیم
واست میمیرم
جواب دنیا رو می دم
با تو می مونم واسه همیشه
خاطرات تو رو چه خوب چه بد حک می کنم
توی تنهایام فقط به تو فکر می کنم
با تو می مونم واسه همیشه
سردی نگاتو بشکن
فاصله سزای ما نیست
تو بدون واسه همیشه
این جدا ئی حق مانیست
بودن تو آرزومه
حتی واسه یه لحظه
میمیرم بی تو
خوندن من یه بهانست
یه سرود عاشقانست
من برات ترانه می گم
تا بدونی که باهاتم
تو خود دلیل بودنم
بی تو شب سحر نمی شه
میمیرم بی تو
من عشقت رو به همه دنیا نمی دم
حتی یادت رو به کوه ودریا نمی دم
با تو می مونم واسه همیشه
اگه دنیا بخواد منو تو تنها بمونیم
واست میمیرم
جواب دنیا رو می دم
با تو می مونم واسه همیشه
خاطرات تو رو چه خوب چه بد حک می کنم
توی تنهایام فقط به تو فکر می کنم
با تو می مونم واسه همیشه
سردی نگاتو بشکن
فاصله سزای ما نیست
تو بدون واسه همیشه
این جدا ئی حق مانیست
بودن تو آرزومه
حتی واسه یه لحظه
میمیرم بی تو
خوندن من یه بهانست
یه سرود عاشقانست
من برات ترانه می گم
تا بدونی که باهاتم
تو خود دلیل بودنم
بی تو شب سحر نمی شه
میمیرم بی تو
من عشقت رو به همه دنیا نمی دم
حتی یادت رو به کوه ودریا نمی دم
با تو می مونم واسه همیشه
اگه دنیا بخواد منو تو تنها بمونیم
واست میمیرم
جواب دنیا رو می دم
با تو می مونم واسه همیشه
خاطرات تو رو چه خوب چه بد حک می کنم
توی تنهایام فقط به تو فکر می کنم
با تو می مونم واسه همیشه
........
نویسنده: احسان(سه شنبه 86/2/11 ساعت 9:2 عصر)
اگه سلطنت بلد نباشم سلطنت نمیکنمٍ اگه زندگی بلد نباشم زندگی نمیکم اما اگه دوست داشتن رو بلد نباشم به خاطره تو یاد میگیرم
سرنوشت
نویسنده: احسان(سه شنبه 86/2/11 ساعت 8:56 عصر)
سرنوشت ننوشت گر نوشت بد نوشت اما باور کن نمی توان سرنوشت را از سر نوشت
اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که میای دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره میره . بعدش دیگه هیچ چیز واست مهم نیست و از این به بعد میشی اون آدمی که هیچ وقت نبودی . دیگه دوست دارم واست رنگی نداره .. و اگه یه آدم خوب باهات دوست بشه تو دلشو میشکونی که انتقام خودتو ازش بگیری و اون میره با یکی دیگه ...... اینطوریه که دل همه آدما میشکنه
در اخرین لحظه دیدار به چشمانت نگاه کردم و گفتم بدان اسمان قلبم با تو یا بی تو بهاریست همان لبخندی که توان را از من می ربود بر لبانت زینت بست. و به ارامی از من فاصله گرفتی بی هیچ کلامی. من خاموش به تو نگاه می کردم و در دل با خود می گفتم :ای کاش این قامت نحیف لحظه ای فقط لحظه ای می اندیشید که اسمان بهاری یعنی ابر باران رعد وبرق و طوفان ناگهانی و این جمله ،جمله ای بود بدتر از هر خواهش برای ماندن و تمنایی بود برای با او بودن.
با تو
نویسنده: احسان(سه شنبه 86/2/4 ساعت 6:51 عصر)
با تو الفبای عشق را آموختم
ندای قلب عاشقم را به گوش همه رساندم
به تو و کلبه عشقمان بالیدم
تو همه گمشده ام شدی
حال که اینچنین شیفته توام
باش تا در کنارت آرامش یابم........
عاشق
نویسنده: احسان(سه شنبه 86/2/4 ساعت 6:45 عصر)
عاشق چشمی باش که تو را با همه ات میخواهد....
بوسه...
نویسنده: احسان(سه شنبه 86/2/4 ساعت 6:36 عصر)
بر سنگ قبر من بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر و تبر تیشه دسته بود بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود
من نظر می خوام
رویا....
نویسنده: احسان(شنبه 86/2/1 ساعت 5:31 عصر)
در رویا هایم تو را تصور می کردم
تو را فرشته ای نجاتی برای خود می پنداشتم
برای خود کلبه ای ساخته بودم و تو با مهر و محبت در کنارم زندگی می کردی
عشق و زندگی ام بودی و برایم ترانه های عاشقی می سراییدی
ولی آن نسیم ملایمی که وزید تمام زندگی ما را نابود کرد وتو
و تو دیگر ناپدید شدی ، تو دیگر نبودی
آن نسیم ملایم تو را با خود برده بود نمی دانم کجا
ولی می دانم دیگر هیچ جاده ی خاکی نبود که تو را به من متصل کند
ای کاش .....
کسی عاشق کسی نمی شد
.. اما .. وقتی عاشق شد دیگه هیچ وقت تنهایی رو به آغوش گرم
یار عزیزش بر نمی گردوند .
ای کاش .....
بیوفایی به دنیا نمی اومد .
ای کاش .....
دروغ به دنیا نمی اومد .
|